آن روز پیامبر خدا(ص) مهمان ما بود. غذایی که در منزل داشتیم، مقداری شیر و خرما و اندکی هم کره بود. آنها را ام ایمن به رسم هدیه فرستاده بود.
ظرفی از آن غذا نزد حضرت آوردیم. حضرت پس از صرف آن، برخاستند و در گوشهای از اتاق به نماز ایستادند و چند رکعت نماز گزاردند. در آخرین سجده نماز حضرت صدای گریه به گوش رسید، دیدیم آن حضرت بشدت میگریند!
در بین ما کسی (حاضر) نبود که سبب گریستن را از وی بپرسد و این به سبب بزرگداشت و احترام فراوانی بود که برای آن حضرت قائل بودیم.
(تا اینکه فرزندم) حسین برخاست و در دامان جدش نشست و گفت:
ای پدر! لحظهای که شما به منزل ما وارد شدید سرور و شادمانی در خود احساس کردیم که هیچ چیزی تا این حد برای ما شادی آفرین نبوده است. سپس شاهد گریستن شما گشتیم. آنهم گریستنی که سخت ما را اندوهگین ساخت ممکن است بگویید سبب گریه شما چه بود؟
رسول گرامی فرمود: فرزندم! هم اینک جبرئیل فرود آمد و خبر داد که شماها کشته خواهید شد و مرقدهایی پراکنده خواهید داشت.
حسین (ع) پرسید: با پراکندگی قبور، پاداش کسانی که به زیارت ما آیند چه خواهد بود؟
حضرت فرمود: پسرم! آنها که به زیارت شما میآیند گروههایی از پیروانم هستند که با حضور خود بر مزار شما جویای خیر و برکت و رشد و هدایت میباشند.
در روز واپسین، آنگاه که بار سنگین گناهان، آنان را در کام آتش فرو برد و صحنههای ترس و وحشت از هر طرف خودنمایی کند من به یاری و کمک آنان آیم و ایشان را از گرفتاری رهایی بخشم و سپس پروردگار متعال آنان را در بهشت جاوید خود مسکن دهد.